کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم            دوبـاره گـریه‌کنِ مـادرت حساب شوم

مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل            ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم


به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم            به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم

خودت کشیدی‌ام از چاه معصیت بیرون            نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم

بیا که سوختم از درد دوری‌ات عمری            بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟

به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه            دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم

زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند            میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم

چه عاشقی‌ست که با درد، فاطمه می‌گفت:            فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم

برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را            به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم

سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را            علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم

حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب            فـدای تـشـنـگی‌اش زیـر آفــتـاب شـوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن            ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد            گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد

عـمر گـران، بی‌دیـدنِ رویت هدر شد            هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد


از معصیت‌ها، عـاقـبت رنگِ سـیاهی            سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد

دوریِ از خورشید، در دوران تاریک            غـم را میـان سـیـنه‌ها پـرورد، برگرد

خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو            خسته شدیم از دوری‌ات، برگرد، برگرد

برگـرد تـا یـاری کـنـی خیـرالـنـسا را            زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد

آقا قـسـم بـر نـالـۀ « فِـضـه خُـذیـنی»            آقـا قـسـم بـر سـیـنـۀ پُـر درد بـرگـرد

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـسم به جلـوۀ ایـمان و عصمت زهرا            بیا که شاد شود قـلب حـضرت زهـرا

گـنـاهـکـاری ما را بـبـخـش آقـا جـان            به حرمت نظر لطف و رحمت زهـرا


دعـا برای مـحـبـین خود به لب داری            مـیـان نـافـلـه‌ات، طبـق عـادت زهـرا

شعاع نـور بصیرت به ما عـنایت کن            از آفــتــاب رفـیـع بــصـیـرت زهــرا

رسـیـده‌ایم که ما را عـلـی‌شناس کـنی            بـه پـای مـکـتـب درس ولایـت زهـرا

کـمی به مـا بـچـشان مـزۀ عـبـادت را            قـسـم بـه گـریـۀ وقـت عـبـادت زهـرا

هزار شـیـر، چـنان قـاسـمِ سـلـیـمـانی            گرفـتـه‌اند شجاعـت، ز غـیرت زهـرا

به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی            رسید با پـرِ خـونی به خـدمـت زهـرا

اجازه هـست شریک غـم شما بشویم؟            بـرای نـالـه زدن در مـصـیبت زهـرا

چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا            عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟!

چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟!            چه بوده عـلت اصلی غـربت زهرا؟!

چه شد که چهرۀ خود را ز حیدرش پوشاند؟!            مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟!

چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟!            چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟!

غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟!            چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعید توفیقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگرچه سنخیتی بین نور و ظلمت نیست            هر آنکه آمده اینجا بدون حکمت نیست

حریم فـاطـمه تنهـا بـرای محـرم‌هاست            قـسیم گر ندهد اذن گریه؛ قسمت نیست


قسم به قنبر و سلمان؛ علی نخواهد اگر            کسی به گرد تو توفیق‌دار خدمت نیست

برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص می‌گـریند            برای این گوهـر بی‌نظـیر قـیمت نیست

به غیر خانه زهرا ولو در این دوسه ماه            بهشت هم بروم حرف ناز و نعمت نیست

بدین حساب یـقـین نـوکـر حـسـینت هم            به قدر نوکر تو غرق جاه و حشمت نیست

بدین حساب کـنـیز شما مـلک بانـوست            گدای کوی تورا ترسی از قیامت نیست

بدین حساب مـگـو که حـلال کن فـضه            نفس کشیدن او رحمت است زحمت نیست

تنت بـه نـاز طـبـیـبـان نـیـازمـنـد مبـاد            اگرچه حال مریضی به این وخامت نیست

چه بر سر تو گذشته است ای سپاه علی            که سرو قد تو چون قبل راست قامت نیست

چگونه زد که به هم ریخت طاق ابرویت            چه کرده است که امید به مرمّت نیست

چگونه زد که تو از هُرم درد تب کردی            چه کرده است که مرگ از خدا طلب کردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر از نظر وزن شعر ایراد داشته و دارای سکت است

برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص می‌گـریند            برای این گوهـر بی‌نظـیر قـیمت نیست

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ذکر شریف فـاطمه را هر که دم گرفت            سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت

«یا فاطمه» عزیزترین اسم اعـظم است            این ذکـر را امـان زمـان دم‌بـه‌دم گرفت


روز جـزا عـجـیـب زیـانـکـار می‌شـود            هر کس دعای فاطمه را دست‌کم گرفت

دستش شکست دست علی را رها نکرد            او یـک‌تـنـه بـرای ولایت عـلـم گـرفـت

سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد            مادر که گفت «فضّه» پدر باز غم گرفت

آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان            مسـمـار کج شد و به پـر مـادرم گرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان            مسـمـار کج شد و به پـر مـادرم گرفت

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قطعه

جانمازت را ملائک بوسه باران می‌کنند            ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده‌ای

دلشکسته، باز بر همسایه‌ها کردی دعا            با همین چـشمان نیـمه‌باز هم بخشنده‌ای


روشناییِ بخش چشمان علی هستی هنوز            گرچه ابری گشته رویت بهر من تابنده‌ای

چشم بر من دوختی، حرفی بزن، دلواپسم            لااقـل پـلـکی بـزن تا که بـدانم زنـده‌ای

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ظاهراً زهرا به احمد، جان به جانان می‌رود            پشت پرده باطناً قرآن به قـرآن می‌رود

دخـتر خـیـرُ الـبـشـر ‌اُمِّ اَبـیـهـا می‌شـود            رحمت موصولۀ باران به باران می‌رود


بین محرابش که مشغول عبادت می‌شود            نور زهرایی او تا عرش رحمن می‌رود

جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست            شرح این اوصاف تا آیات انسان می‌رود

خادمان خـانه‌اش خـیل ملائک می‌شوند            این کرامت‌ها مگر از یاد سلمان می‌رود؟!

گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس            در کنار مـرتضی بالاتر از آن می‌رود

حرف حیدر که وسط باشد هزینه می‌دهد            با تمام هستی‌اش زهرا به میدان می‌رود

ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا            وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می‌رود

نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی            ذرّه ذرّه از دل آن مردم ایـمان می‌رود

مردمی که رو به طاغوت زمانه می‌زنند            عزّت این قوم همچون برکت از نان می‌رود

آبرویش را وسط آورد زهـرا ای دریغ            حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می‌رود؟!

دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه            بر مزار حمزه با چشمان گریان می‌رود

بانویی که قـامـتـش مثـل رسول الله بود            در میان چادرش حالا چه پنهان می‌رود

از فضای خانه مـولا مشخـص می‌شود            دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می‌رود

: امتیاز

مدح امیر المومنین و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـتی بـریـده شد به گـمانم امـان صبر            آری، نبود صبر عـلی در گـمان صبر

تنها نه با حق است، مع الصبر هم علی‌ست            این افـتخـار تا به هـمیـشه از آن صبر


دست فـلـک به مـرد تـعـارف نمی‌کـند            جز خون دل که ریخته در استکان صبر

وقـتی تـنـور خانه به سـردی گـذاشـته            باید که در تنور جگـر پخت نان صبر

لات و عزی به منبر و توحید در عزا            در چشم خار و بین گلو استخوان صبر

این دست بسته شد که شد آن چشم نیمه باز            هم این، هم آن نبود به غیر از نشان صبر

در بین دود و آتش و هیزم چه می‌کند            حـوریـۀ مــبــارکـۀ دودمــان صـبــر؟

محـبـوبـۀ حبیب خـدا بین شـعـله‌هاست            از خود گرفته است خدا امتحان صبر

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب به رنگ فصل خزان گریه می‌کنیم            هم ناله با زمین و زمان گریه می‌کنیم

هر چـند گـفـتـه‌انـد که آرام گـریه کـن            اما بـلـند و ضجـه‌زنـان گـریه می‌کنیم


امشب که خانۀ دلمان غـم گرفته است            مانـند ابـرهای روان گـریـه می‌کـنـیـم

هم پای کـوچـه‌های مدیـنه نـشـسـته‌ایم            با روضه‌های تازه جوان گریه می‌کنیم

تازه جـوان و قـد کـمـانی تعجب است            از غـصه‌های قـد کـمان گریه می‌کنیم

داریم پـای روضـۀ‌تـان پـیـر می‌شـویم            اما هـنـوز از غـم‌تـان گـریـه می‌کـنـیم

این خانۀ غمی‌است پُر از غربت بقیع            از داغ آن قـبـر نـهـان گـریه می‌کـنیم

آری دوباره بر سر سفـره نـشـسـته‌ایم            امـشب بـرای مـادرمان گـریه می‌کنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید،  در حال حاضر تنها مرقد مطهر حضرت زهرا مخفی است هرچند در ابتدا محل دفن امیر المومنین نیز پنهان بود اما بحمدالله هم اکنون آشکار و ملجاء و کهف الورای شیعیان است

این خانۀ غمی‌است پُر از غربت بقیع            از داغ قـبـرهای نـهـان گـریه می‌کنیم

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت            سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت

حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد            خواست تا غسلت دهد آب روان آتش گرفت


هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد            بادبـانِ کـشتی پـیـغـمبران آتـش گـرفت

یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فـتنه کُشت            یک طرف از درد غربت کهکشان آتش گرفت

رفت سمت آسمان روحت! زمین از شرم سوخت            در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چنان که اهل بالا گشت آدم در غمِ زهرا            بهشتی نیست آنکس که نباشد آدم زهرا

خدایش هر چه زیبائی‌ست را بر فاطمه داده            و خلقت را خلاصه کرده در سن کم زهرا


کلامش را امامان هم به روی دیده بگذارند            به دوش سیزده معصوم باشد پرچم زهرا

نبین مثل مُحَرم نیست خیل زائرانِ غـم            کسی که هست مَحْرم اشک دارد در غم زهرا

یقین بالاتر از این غم نباشد در همه عالم            محـرم اشک می‌ریزد برای مـاتمِ زهرا

بفرمائید روضه، آدرس هم خانه مولاست            و مـولا آه می‌گـیرد ز لبـها با دم زهـرا

چو شمعی که دمادم قطره قطره آب می‌گردد            علی می‌سوزد از غم پیش اشک نم نم زهرا

چه روزی بر سرش آورده آن نامردِ نامحرم            که تنها فضه گشته بین خانه محرم زهرا

در و دیوار این خانه شهادت می‌دهد روزی            که چل نامرد همدست اند در قدِّ خم زهرا

نمی دانم چه بر جانش غلافِ قنفذ آورده            که بر زخم تنش، مرگ است تنها مرهم زهرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با او

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

تا سـحـر را گـرفـتـه‌انـد از ما            چـشـم تر را گـرفـتـه‌انـد از ما

کـنج عـزلت نـشـسـته‌ایم، آری            بـال و پـر را گـرفـتـه‌اند از ما


چون درختی که پیر و خشکیده            برگ و بر را گـرفـته‌اند از ما

مـا گــدایـی بــلــد نـبــودیــم و            پـشـت در را گـرفـتـه‌اند از ما

بس که نا شکری از بلا کردیم            دردسـر را گـرفــتـه‌انـد از مـا

لب مـرز مـیـان ما بـسـتـه‌ست            این گـذر را گـرفـتـه‌انـد از مـا

ما فـقـیـران به فکـر عـقـبـائـیم
تـا قــیـامـت گـدای زهــرائـیـم

چـاره‌ای نـه؛ نـمانـده انگـاری            تـو که از این دلـم خـبـر داری

همه رفـتـنـد و من هـمین جایم            تـکـیـه دادم بـه کـنـج دیـواری

شب به دست خودم ادب کردم            چـشـم وا مانده را ز کم کاری

دست خـالـی رسـیـده‌ام ایـنـجـا            تـا شــنـیـدم شـمـا خــریــداری

این دلـم را بـخــر گـرفــتــارم            تا نـدادم به دسـت خـود کـاری

تـو بـزرگ قــبـیـلـه‌ای زهــرا            کافی است از تو یک نگاه، آری

جان به جان آفرین که می‌دادم
فـاطـمـه مـی‌رسـد بـه فــریـادم

این کـرم خـانـه‌ای که وا کرده            خـشـت اول عـلـی بـنــا کـرده

خـانـه را دسـت فـاطـمــه داده            لـطـف زهــرا مـرا گـدا کـرده

فاطـمه جای خود که سنگم را            فــضــۀ خــادمــه طــلا کــرده

نام زهـرا که بـاطـنـاً سِرّ است            حــاجـت عــالــمـی روا کـرده

هر زمان روضه می‌روم حتماً            شـک نـدارم که او صدا کـرده

گـریـه کـن‌های بـچـه‌هـایش را            سـر ســجــاده‌اش دعــا کــرده

با خجـالـت به یاورش می‌گفت
همسری که به همسرش می‌گفت

یک به یک درب خانۀ انصار            رفـتـه‌ای وا نـکـرده‌اند انـگـار

نیمه شب شد دوباره زهرا جان            همه خـوابـیـده‌انـد و تـو بـیدار

جـان من در می‌آیـد از تـن؛ آه            جابجا می‌شـوی تو که هر بار

بسـترت را بـیا و جـمعـش کن            سـقـف خـانـه شـده ســرم آوار

پیـش زینب کمی بخـنـد، اصلاً            شـده حـتـی اگر چه بـالاجـبـار

این شـب آخـری نـفـس هـایـت            جان من را به لب رساند اینبار

بعد از این قاتل علی این‌هاست            در و دیوار و کوچه و مسمار

تا هـمـیـشه عـلـی بـدهـکـارت
ای عــزیـزم خــدا نـگـهـدارت

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شکستن‌ات کمرم را شکست فاطمه جان!            علی کنار تو از پا نـشست فاطمه جان!

تمام ماحـصل عـمرمان در این نه سال            هر آنچه بافته بودم گسست فاطمه جان!


هجوم و هـیزم و بی‌حـرمتی بعـید نبود            از آن جماعت آتش پرست فاطمه جان!

رفـیـق راه عـبورم شده است نـامـردی            که راه را به تو در کوچه بست فاطمه جان!

نشسـته بر رخ تو جای پـنج انـگـشتـش            چه‌ها ندیدی از آن ضرب دست فاطمه جان!

کجـاست هـدیـۀ شـام عروسی‌ات بـانو؟            بگو به گوش علی هرچه هست فاطمه جان!

بگو چـکـار کـنم با خودت مرا بـبری؟            مدینه بی‌تو عذاب آور است فاطمه جان!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کجـاست هـدیـۀ شـام زفـاف‌مـان بـانو؟            بگو به گوش علی هرچه هست فاطمه جان!

ترسیم مصائب حمله به خانه و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خـیـر با اولاد شـر درگـیر شد            آه بـا سـیـل شـرر درگـیـر شد

کم کم آوردنـد هـیزم پـشت در            خانه با موج خـطر درگیر شد


ســاقـۀ گـل زیـر پـا افـتــاد، آه            یاس حـیـدر با تبر درگـیـر شد

آتـش بـیـداد بـالا رفـت و بـعـد            شعله‌ها با موی سر درگیر شد

بازویش با ضربه‌های پشتِ هم            سیـنه‌اش با میخ در درگیر شد

ناگهـان مادر زمین افتاد و بعد            ناله‌هـایش با جگـر درگـیر شد

راه بـنـد آمـد، نـمی‌دانم چه شد            حوریه با خیل شـر درگیر شد

کوچه من را تا دل گودال برد            لشکری با یک نفر درگیر شد

شـمـر آمـد در مـیـان قـتـلـگـاه            دست او با موی سر درگیر شد

خنجری با حنجری درگیر شد            خواهـری بالای مقـتل پیـر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.
بازویش با ضربه‌های پشتِ هم            سیـنه‌اش با میخ در درگیر شد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

راه بـنـد آمـد، نـمی‌دانم چه شد            صد نفر با یک نفر درگیر شد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سلام حضرت مادر فدای درد و غمت            چه گریه‌ها که نکردم برای عمر کمت

امــیــدوار نـگـاهـت بـگــو کـجــا دارد            به غـیر سـایۀ پُـر مـهـر خـانۀ کرمت؟


هـمیـشه سـهـم گـدای تو شـادمـانی بود            فدای این همه احساس و لطف محترمت

نــفــس بــریـدۀ ایـن روزگـار نـا امـنـم            نفس بده به من و روزگار من به دمت

به وقـت صبـح قـیامت شـفـاعـتـم با تو            به «یاعلی» من از این لحظه می‌دهم قسمت

در آفــتـاب ســیــاه قــیــامـت کــبــری            قرار فـاطـمـیـون هـست سـایـۀ عـلمت

تو ای کـبـودترین آیـه‌ها بگـو که عـلی            لحد چگـونه گذارد به روی قـد خمت؟

رسـیده‌ام به مـدیـنـه از آسـمـان خـیـال            و باز غرق سؤالم، کجاست پس حرمت؟

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

فاطـمـه جـلـوۀ بـاقـی ازل تـا ابـد اسـت            آی مردم! بخدای احـد! او هم احد است

قامت سرو خودش را به علی داد و خمید            راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است


از غـذای حـسنـیـنش زد و بخشید به ما            مادر ما به خدا مـادری‌اش را بلـد است

جامـه نـو به تن فـضه و اسـمـا می‌کرد            بانویی که به تنش پـیرهنی از نمد است

به فدک کار ندارد هـدفش نام عـلی‌ست            نکند فکـر کنی در طلب یک سند است

گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک            پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است

لال باد آنکه ازو شاهد حرفش را خواست            آنچه صادر بشود از لب او مستند است

نـبی از خانه او دست به سیـنه‌ می‌رفت            تو ببین خانۀ زهرا شرفش تا چه حد است

شـأنـی از تـربـت اربـاب فــراتــر دارد            خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است

بین دیـوار و در خانه چه آمد به سرش            مدد از فضه گرفت آنکه به عالم مدد است

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

همینکه زود بمیرم بِجای تو، کافی‌ست            همینکه جان بدهم در عزای تو، کافی‌ست

بـرای هـر تـپـشِ من تـبـسـمی بس بود            برای هر نفـسِ من هـوایِ تو کافی‌ست


قسم به نقطۀ فاءِ تو کارِ من گـیر است            بـرای نـافـلـه‌هـایم هـجای تـو کافی‌ست

مدیـنه سـیر شده؛ شهـرِ دیگـری برویم            چه غم که گفته اگر های‌هایِ تو کافی‌ست

بـرای سـاخـتـنـم بـا غـمِ مـدیـنـه بـمـان            بـرای سـوخـتـنم انـزوای تو کـافی‌ست

بمـان که با تو بـمـانـد تـوان به زانـویم            بمان که بی‌کسیِ مرتضایِ تو کافی‌ست

بــمـان و آه بـکـش بـا خــیـالِ قــنـداقـه            برای محسنم این لای لایِ تو کافی‌ست

بـرای آنکه بفـهـمـم چه آمـده به سـرت            لباسِ سرخِ تو کافی‌است جایِ تو کافی‌ست

صـدای آیــنـۀ خُــرد مـی‌دهـی ای وای            به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی‌ست

خـجـالـتـم نـده با این نَـفَس نَـفَس زدنت            که وضعِ سینه‌ات از وای وایِ تو کافی‌ست

نمی‌رسـید به من زورشان و فـهـمیـدند            برای کُـشتـنِ من ماجرای تو کافی‌ست

تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود            کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی‌ست

کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست            کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی‌ست

کسی نگـفت مغـیره به تازیـانه مکـوب            کسی نگفت که برگی برای تو کافی‌ست

کسی نگفت که قـنـفـذ غلاف را بردار            نزن نزن نزن این ضربه‌های تو کافی‌ست

کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر            که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی‌ست

تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم            تو را زدن همین هفت جایِ تو کافی‌ست

تو را زدنـد و لـبِ تو نـکـرد نـفـریـنی            که آهی از تو برای خدای تو کافی‌ست

********

پس از تو دخـتـرِ تو داد می‌زنـد نزنـید            حـسین داغ تو واغـربتای تو کافی‌ست

برای آنکه سـپـاهی غـنـیـمـتت بـبـرنـد            هـزارو نهصد پنجاه جای تو کافی‌ست

گـلـیم، پاره عـبایی، حـصیر، زیرانداز            یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی‌ست

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را           کز آتش دل کرده‌ام روشن چراغ آه را

از بسکه دود آه من گـردید سدّ راه من           در کوچه‌های شهر خود گم کردم امشب راه را


گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم           صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را

باید که اسرار درون از سینه‌ام ناید برون           ورنه به آتش می‌کشم با ناله مهر و ماه، را

از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم           در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را

تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من           بر راز گوئی، کرده‌ام پیدا درون چاه، را

رزم آوری آزاده‌ام امـا ز پــا افــتـاده‌ام           زیرا که از کف داده‌ام دخت رسول الله را

هر گه که با سوز درون از خانه می آیم برون           چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را

میثم اگر روشن دلی خوش دار کز راه علی           دشـمن به آگـاهی برد یـاران نا آگـاه را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

الله اکبر! فـاطـمه بـال و پـرش سوخت            جان مدینه سوخت و پیغمبرش سوخت

الـلـه شــد مــحــصــور در الّا و لابــد            زهرا ولایت داشت پای حیدرش سوخت


با « اَشهـدُ اَنَّ مُحـمّد» رفـت از هـوش            بر روی جسم نیمه جانش دخترش سوخت

پـهـلـو به پـهـلـو کـاشـکـی می‌شـد اقـلاً            هرکس کنارش بود، پای بسترش سوخت

رویـش نـشد زهــرا بـگـویـد بـا مـؤذّن            یک سوم از تفسیرهای کوثرش سوخت

رویش نـشد زهـرا بگـوید پـشت آن در            راهش به آتش خورده بود و معجرش سوخت

حَیَّ عَلی خَیرِ العَـمَل”! بس کن مؤذّن            ارباب دیده پشت آن در، مادرش سوخت

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از برم بانویِ خوبی‌ها به دریا می‌روی؟            کنده‌ای از خاک و تا عرشِ معّلا می‌روی؟

لحظه‌هایِ آخر است پنهان نکن رخسارِ خود            فارغ از دلبستگی از دارِ دنیا می‌روی؟


خنده‌هایِ تلخِ تو بدجور حالم را گرفت            روحِ من، ریحانِ من تا سمتِ طاها می‌روی؟

هیچ می‌دانی پس از تو مرتضی دق می‌کند؟            از کنارِ من به سرعت، جانِ زهرا می‌روی؟

بی‌بی عالم! حلالم کن که در پیشم زدند            با تنی غرقِ کبود و پُر ز غم‌ها می‌روی؟

کودکانت را ببین افتاده‌اند سر خورده‌اند            بی‌حسین و زینبت بانو تو آیا می‌روی؟

اندکی آرام تر؛ تعجیلِ تو از بهرِ چیست؟            بی‌هیاهو در دلِ تاریکِ شبها می‌روی؟

کاش می‌مـردم نمی‌دیـدم پرِ پـروازِ تو            از برم پرپر زنان بالا و بالا می‌روی؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آدم که عاشق می‌شود فکر خطر نیست            در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست

»دربدری دارد به دنبال خودش عشق«            عاشق نـبوده آنکـسی که دربـدر نیست


پـشت سـر پـروانـه دریـا هـم بـریـزی            پـروانه برگـشتی نـدارد تا سحر نیست

پـروانه را دیـدم که خاکـسترنـشین شد            پروانه یادم داده عـاشق فکر پر نیست

قـدر جـوانی را بـدان و گریه کن باش            من شک ندارم وقت پیری بی‌اثر نیست

من گریه کردم هر کجا، قـلـبم شکسته            پس گریه‌های من کم از شق القمر نیست

گـریه بـرای ایـن تـبـار مـحـتـرم بـود!            سرتا سرش سود است و اصلاً هم ضرر نیست

غیر از تو خرج هرکه شد خونش هدر رفت            خونی که می‌ریزم به پات اسمش هدر نیست

دارم مــقــرب مـی‌شـوم بـیـن گـدایــان            با این که در عالم گدائی معـتبر نیست

این کاسه را باید پُر از مهر عـلی کرد            اینجا گدا اصلا به فکر سیم و زر نیست

بنـشین و اینجا گریه کن آن جا بخندی            فردا که محشر شد خبر از چشم تر نیست

حـتی صدایـش در نـیـامد پـشت آن در            جانم به زهرا که مثالش در بشر نیست

آتش به دامـانش گرفـت پایش نـلـرزید            گفتم کسی که عاشق است فکر خطر نیست

: امتیاز